به نام او
من ...
من دوستت داشتم ...
نمی توانم بگویم دوستت دارم ...
من
فقط به طرز اسفناکی قرار ندارم ... یک بی قراری مزمن، چسبیده به این
روزهایم، در امتداد روزهای گذشته ... من فقط تو که رد می شوی، پرت می شوم
... پرت می شوم در خطوط درهم قدم هایت و دلم هی پیچ می خورد ... من فقط از
کنارم که می گذری، هوس لمس گونه ها و صورت انکارد شده ات گیجم می کند ...
من فقط تو که می گذری، چشم هایم را می بندم و عطر ان روزها را نفس می کشم
... من فقط وقتی که هستی، نبضم تند می زند، فشارم می افتد و در هم می پیچم
از شور تو ... می دانی من، دوستت داشتم ... نمی توانم بگویم دوستت دارم ... راستی مگر این ها عشق نیست؟! ...
#فرناز_عطایی