ناگهان دیدم سرم آتش گرفت
سوختم خاکسترم آتش گرفت
چشم وا کردم سکوتم آب شد
چشم بستم بسترم آتش گرفت
در زدم کس این قفس را وا نکرد
پر زدم بال و پرم آتش گرفت
از سرم خواب زمستانی پرید
آب در چشم تَرم آتش گرفت
حرفی از نام تو آمد بر زبان
دستهایم دفترم آتش گرفت
قیصر امین پور