همه چیز از آنجایی خراب می شود

که به خیالت تمامِ جان و روحش را 

به دست آورده ای !

که حالا دیگر او برایِ توست

که حالا اگر یک روز نباشی یا باشی فرقی ندارد

او هست که اگر نگویی دوستت دارم

او می فهمد که دوستش داری !

که اگر با بوسه در آغوشش نگیری

فرقی نمی کند !

اشتباه است اشتباه !

آمدن رسمِ خودش را دارد

دل می بری دل می دهی

اما ماندن

امان از این ماندن

که به پایِ خیلی ها نماند

که به تنِ خیلی ها نرفت

ماندن یعنی بوسه هایِ هرروزه

یعنی :

تو نباشی؛ من دستم به زندگی نمی رود !

یعنی دلتنگی هایِ مدام !

ماندن 

شیرین و فرهاد و لیلی و که و که و که 

نمی خواهد

ماندن یک من و یک توِ ساده می خواهد

یک غرورِ فراموش شده

ماندن یک دل ساده می خواهد ... !