خط در خانواده ی ما ارثی بود.
نیاکانمان دور خلاف را خط کشیده بودند
کمر پدر بزرگم زیر بار خط فقر خمیده بود
پدرم در خط تهران – تبریز بود
که با خط ریشهای چکمه ایش
عاشق خط چشم مادرم شد.
به شهر که آمدیم
زلزله نیز مثل گاز
مثل تلفن
خطش را از زیر و روی خانه ی ما عبور داد.
عاشق که شدم
زدم به خط شاعری
و حالا سالهاست
خوشنویش خط نستعلیق هستم.
ﺩاﻭﻭﺩ ﺳﻮﺭاﻥ