بازهم از کنار او گذشتم واو مرا ندید

باز هم عطر نفس هایش به مشامم خورد

ومرا دیونه وار عاشق خودش کرد

بازهم خواستم نامش را فریاد بزنم

 نگاهش را به سوی دیگری دیدم

باز اشکانم به لغزش در آمدن 

اماتوان ریختنش را نداشتم

باز هم توبارون یه بغض شکسته رفیق من شد

بازهم خواستم بهش بگم دوست دارم

دستانش را در دستان دیگری دیدم

رفتم پیش خدا ازش گله کردم گفتم اخه چرا؟

گفت:یکی بهتر از اینو برات کنار گذاشتم

گفتم واسه چی؟

گفت:آخه اون قول یکی دیگرو از من گرفته

باز هم سرمو انداختم پایینو سکوت کردم

ای کاش این‌((باز هم ها))وجود نداشت...!