آن روزها که بوتاکس حالت چشم ها را عوض نکرده بود و عمل های جراحی گونه ها را برجسته و بینی ها را کوچک، و لب ها با ژل های موقتی پف نمی کرد،
آن روزها که ابرو، مژه، ناخن، سینه و موی مصنوعی نداشتیم؛ آدم های آرام تری بودیم
وسواس زیباتر شدن نداشتیم
خودمان بودیم
و چشم هایمان وقتی زن زیبایی می دید سرشار از تحسین می شد نه تعجب!
آن روزها مردها نه دغدغه بزرگ کردن عضله داشتند نه ابرو برمی داشتند، نه گوشواره می انداختند، نه عمل های زیبایی می کردند؛
اما پای قول و قرارهایشان محکم تر می ایستادند
چشم شان به اینهمه زیبایی های مصنوعی زنان عادت نداشت
سلیقه شان فرق داشت و تو آنقدر در مقابل اشتیاق نگاه مردِ همراهت به صورت و بدن مصنوعی زن دیگر احساس تهوع نمی کردی،
مردهایی که از دیدن این تغییرات در خانم های دیگر لذت می برند اما آن را برای همسر خود نمی خواهند.
قبل تر ها چهره ها هویت داشت و هر چهره منحصر به فرد بود ولی حالا زنان و مردان شبیه زیاد دارند در اجتماع.
کاری نمی شود کرد موجی راه افتاده و خیلی ها دارند سوار این موج به خیال خود آراسته تر می شوند...
آراسته تر؟! نه... شاید کمی جذاب تر و بیش از آنچه فکرش را بکنند نامتعادل تر...
مخالف عمل های زیبایی نیستم اما هر جور فکر می کنم قبلتر ها انگار از خودمان راضی تر بودیم...
این روزها نسبت به ظاهر مان وسواس بیش از حد پیدا کرده ایم
هر چه تلاش می کنیم باز در ظاهرمان یک نقطه ای هست که به نظر ناجور می آید و باید اصلاحش کنیم
باطنمان هم که خیلی مهم نیست چون جلوی چشم نیست.