من و آقایی املوز لفتیم خلید
بلای آقایی لباس خوجل خلدیم:)
به سلیقه هر دومون
و من که یه مدت بود دوس داچتم یه لباس زمچتونی بلای آقای همسل هدیه بخلم
با یه ترفندی وقتی کلی گشتیم و دیگه همه خریدامونو کردیم و خچته چده بود
بلدمش و همونی که میخواستم بخلم بلاچ رو بچ نچون داتم
هی میگفت بابا ما که خردیامون کردیم عزیزم، بیا بریم غذا بخوریم، الان دیر میشه غذایی که دوس داری تموم میشه هاااااا!!
من هی گفتم نه غذا رو ول کن، بریم لباس ببینیم ، اونم اصلا لاضی نمیچد
منم قهل الکی کلدم :) یه جا وسط خیابون دست به سینه وایچادم و گفتم اصلا نموخوام ، بات قهلم و باتم نمیام...
خندید و گفت: باشحه قلبونت بلم باشحه هرجا تو بگی میلیم ، بگو من کجا باید بلم تا خانومم با من قهل نکنه؟؟
منم لوس بازی درآوردم و گوفتم اوجا....
بعدچ لفتیم دیده بلا این که ضایع نچه که من میخام چیکال تُنم، لباچای مختلف تنچ کلدم (الکی) و هی گفتم کودم خوب تله ؟
اونم نَظَل داد و خدا لو شکل با هم، هم نظل بوتیم و از بین همه از اونی که من دوچ داچتم خوچش اومد :)
یه سویشرت سرمه ای تیره که روی سینش سمت چپ از بالا تا پایین یه چاپ خوجل داچت و توش همش خز توسی بود و خیلی گرم بود و کلای خوجل با خز داچت اما اصلا سوسول نبود چون آقایی همیشه لباسای امرویز اما سر سنگین میپوچه ، میگه من مردم
اله مرده منه دیه ، فداچ بپچم
خلاصه خیلی اسپرت بود و من دوچ داچتم . بعدچ که به مراد دلم رسیدم، زدم تو فیلم بازی و گفتم
اه این چه وضعشه بابا؟! مُردم از گرسنگی چرا منو میاری بیرون ازم بیگاری میکشی؟ هان؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از دست تو!! بدو بریم شام بده بهم، این همه خرید کردی نمیخوای یه شیرینی بدی؟؟؟؟؟؟ ها؟؟؟؟
آقایی بیچاله شاخ دلاولده بود!! گفت :
قربونت برم چشم بریم، من که هی بهت میگم بریم شام ، معده من سوراخ شد تو گفتی بیام این ور
منم زدم زیل همه چی گفتم : من ؟!؟!؟! کی؟؟!!!واقعا که !!
بیچاره
آقایی ههه از قیافش معلوم بود حتما پیچ خودچ گفته خدایا زنم خل وضعه
بیچاله ، خدا چفاش بده من گناه دالم با این زن زندگی کنم
اما لفتیم غذایی که من میخواستم تموم چده بود :(
خیلی خولد تو ذوخم، ملیض هم بودم آقایی نمیذاشت سرخ کردنی بخورم ، منم لج کلده بودم فقط اون غذایی که تموم شده بود میحواستم ، گفتم وگرنه شام نموحووووورممممممممم،جییییییییغ، اخمممممممم
بیچاره آقایی ! کلا مونده بود با من چیکار کنه فداش بشم هی دلداریم میداد :)
ولی خوچ گذشت .
ولی من اونقدر هم بد نیستم ، قدر خوبیای آقایی رو میدونم
من برای آقایی یه سولپیلیز داچتم مثل همیشه . کتلت بلاش دلست کلده بودم با مخلفات آورده بودم که آخر شب بدم بهش ببره بوخوله اما بلای اینکه نالاحتیچ کم شه زودتل بچ دادم
و اونم کلی ذوق کلد و منم از ذوق اون ذوق کلدم و لفتیم خولدیمچ
بعدچ خوچ و خندان لفتیم خونمون ، خدالو شکر :)