تو از من گم شده ای
“ربات”
قسمت اول
روزهای پایانی اولین ماه از فصل پاییز بود اما دریغ از یک عدد برگ روی زمین که آدم هوس کند برای قدم زدن.
درختانی مصنوعی صرفا برای زیبایی، در سطح شهر‌ کاشته شده بودند
هر چند که زمانی برای قد کشیدن شان صرف نمیشد و از همان روز اول سایه می افکندند در پیاده رو اما نه سایه شان جان نداشت، نه وزیدن شان معطر بود، نه روی شاخه و برگ شان زندگی جاری....
پاییز را هم که مطبوع و ملیح نمی‌کردند
اصلن هر چیزی که زمان برای قد کشیدن اش صرف نشود همین است، بی بو و رنگ‌ وٌ بی حس
و درک
سرم را چرخاندم روی روزنامه ی الکترونیکی که از گوشه ی موبایلم بیرون جهیده بود
بی رمق نگاهی به بالای صفحه ی اول انداختم
( بیست و یکم مهر هزار چهارصد و چهل و چهار)
خواندن تاریخ روزنامه بیش از پیش خیره ام کرد.
همیشه فکر میکردم اگر از اجل معلق جان سالم به در ببرم و جوان مرگ نشوم بیش از شصت سال عمر نخواهم کرد
اما حالا در سن هفتاد و چند سالگی روی نیمکتی کنار پیاده رو نشسته بودم و به آمد و شد ربات هایی نگاه میکردم که هنگام رد شدن از کنارت میگفتند: قدم؟
این قدم گفتن شان من را به سال های دور برد
به زمانی که همیشه عجله داشتم و این بازی، زندگی را میگویم،  جدی گرفته بودم
بی ارزشی دنیا را تا به سال های آخر عمرت نرسی درک نمی کنی...
چه داشتم میگفتم؟ مطلب از دستم در رفت، آثار پیری ست دیگر، هان، از “قدم” گفتنِ ربات ها به این‌جا رسیدیم، این قدم گفتن شان من را یاد موتور گفتن های موتوری ها در جوانی انداخت که برای فرار از ترافیک ترک شان مینشستیم
اما این ربات ها کارشان چیز دیگری بود
اینجا برای فرار از تنهایی با این ربات ها همراه میشدی
تنهایی در این زمانه بیداد می‌کند، هیچ کس حوصله ی هیچ کس را ندارد
همه روی برنامه کار می‌کنند، روی برنامه میخوابند، روی برنامه غذا میخورند...
خلاصه هر غلطی میخواهند کنند روی برنامه است
تنها تفاوت آدم ها با ربات ها جنسِ تن شان است
باز دمِ این ربات ها گرم که کارشان همراهی و قدم زدن با آدم های تنهاست،
یک پولی میگیرند، بدون خستگی همراهت قدم میزنند و بدون هیچ حرفی به درد و دل هایت گوش می‌کنند تازه قضاوت کردن هم بلد نیستند.
طبق عادت خودم را مشغول خواندن تیترهای روزنامه کردم

_ایران، شرایط جدیدی را برای ورود پناهندگان اروپایی و آمریکایی وضع کرد

_فَلک کردن آقای وزیر مقابل ساختمان وزارت کشور،
توسط یکی از شهروندان به دلیل رفتار بد کارمند وزارت با ارباب رجوع

_پرسپولیس در آستانه ی اولین قهرمانی آسیا

_کنسرت شایع، رَپرِ پا به سن گذاشته در میدان آزادی...
.
ادامه دارد
#علی_سلطانی