مبتلا بودن به تردید، رنج عمیقیست.
تردید در ماندن یا رفتن.
تمام کردن یا ادامه دادن.
تردید در دل دادن یا دل کندن.
همهی ما دو راهیهای سختی را در زندگی تجربه کرده ایم و گاهی برای اینکه تصمیم نگیریم صبر کردیم تا زمان گذر کند و فکر کردهایم اگر زمان بگذرد میتوانیم تصمیم بگیریم.
در ابتدای تصمیم گیریها و دیدنِ دوراهیها شاید گذر زمان کمکمان کند اما زیادی منتظر گذرِ زمان بودن میتواند ما را مبتلا کند. مبتلا به تردید. و این تردید آرام آرام بخشی از ما میشود. همراه تمام لحظات میشود و در کوچکترین تصمیمها هم وارد میشود.
تردید ممکن است مدتی رابطههایمان را کش بدهد اما اجازه نمیدهد یک رابطهی صمیمانه را تجربه کنیم. با تردید در رابطه بودن اجازه نمیدهد طرف مقابل به قلب شما وارد شود و شما هم وارد قلبش نخواهید شد. و این تردید و عدم تصمیم گیری شاید کمک کند به ظاهر در کنار شخصی باشیم و رابطهای داشته باشیم اما قطعا اجازه نمیدهد مهری عمیق و صمیمیتی آرام را تجربه کنیم. معمولا آدمهایی که با تردید در رابطهشان مانده اند نمیتوانند دل بدهند و مدام با خشم و یا افسردگی با فرد مقابل برخورد میکنند و یا در دام بازی عشق بازی و قهر گیر میکنند.
لذت عمیق حس کردن زندگی را با نشستن بر سر دوراهی از خودمان نگیریم.
زندگی هر چه که باشد خاموش خواهد شد اگر حسش نکنیم و تردید تمام حسهای ما را تحت تاثیر قرار میدهد. رابطههایی که سالهاست آسیبشان دیده میشود و شما میدانید و حتی با درمانگرتان و با نظر دیگران هم به نتیجه رسیدهاید که آسیبزاست را با تردید طولانی تر نکنید. تردید شما را در برزخی بی انتها قرار میدهد نه کاملا دل میدهید و نه دل میکَنید. شما هستید و آدمی که قلبتان در کنارش آرام نمیگیرد.