سر ما همیشه دعواست. سر ما آدم های معمولیِ مهربان، که یاد گرفته ایم محبت کنیم بیمنت، رفیق باشیم بیتوقع و مونس باشیم بیدلیل. سرِ ما که احساسمان را فریاد می زنیم، دوست داشتنمان را نشان میدهیم و بدیها را با اولین لبخند، دور میریزیم. ما که میتوانیم هزار بار ببخشیم، هزار و یک بار دل ببندیم و در تمام ابد و یک روز بودنمان، جوری بگوییم "جانم" که انگار صبح روز نخستین است.
سر ما همیشه دعواست. سر ما و همه آدم های مثل ما. چه کسی است که نخواهد دلبری داشته باشد با وفا، رفیقی، دوست داشتنی و گوشی برای همیشه امن و شنوا؟ چه کسی است که یاد ما، لپش را گل نیندازد و خیال ما، خاطرش را آشفته نسازد؟ ما رد خواهیم انداخت به همه روزهای بعد از این شما.
به همه ثانیه هایی که بی ما سر میکنید.
به همه خیابان ها، شهر ها. هر کجا که بروید، ما پیش تر از شما آنجاییم.
چرا که ما محبتی هستیم که دیگر تجربه اش نخواهید کرد.
سر ما همیشه دعواست. گرچه راز کوچکی وجود دارد. اسمش را چه بگذاریم؟ نمی دانم.
ولی از شما میخواهم برای یک لحظه هم که شده، فامیل ها، دوست ها، هم کلاسی ها یا حتا معشوق های گذشته خود را بخاطر بیاورید. ببینید مهربان ترین ها، عزیز تر بوده اند یا بی رحم ترین ها.با وفاها ارزش بیشتری داشته اند یا آن ها که محل تان نمی داده اند.صبور ها بیشتر به چشم تان آمده اند یا پاچه ورمالیده ها. ترازو را برای شما به جا می گذارم.
توی خلوت خودتان، روی هر کدام وزنه ای بگذارید.
یادتان باشد که سرِ ما همیشه دعواست.
سر نخواستن مان.چرا که ما نمی توانیم جور دیگری باشیم.